English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5362 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To pool resources to gether . U کلیه منابع وامکانات موجود را یک کاسه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
resource U تقسیم منابع موجود در سیستم بین کارها
formalism U اعتقاد به حفظ فاهر وقالبهای موجود در کلیه امور
sizes U محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
size U محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
renewable resources U منابع تهی ناپذیر منابع تجدیدشدنی منابع قابل تجدید
reported U گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
report U گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
reports U گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
exhaustable resources U منابع پایان پذیر منابع طبیعی که میزان عرضه انها ثابت بوده و قابل جایگزینی نمیباشدمانند نفت سنگ اهن
There are wheels within wheels . U کاسه ای زیر نیم کاسه است
nephrogenic U ایجادشده در کلیه منشعب از کلیه
hot U کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hottest U کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hotter U کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
polymorph U عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد
current ratio U نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
disclaim all liability U کلیه بدهیها را انکار کردن
To sponge on some one . U کاسه لیسی کردن ( چاپلوسی کردن یا انگه شدن )
toady U کاسه لیس مداهنه کردن
implied malice U سوء نیتی است که به موجب نشانههای موجود در قانون درصورت سرزدن اعمال خاص از فرد و یا به وجود امدن شرایط خاص در موضوع موجود فرض میشود
To preserve the status quo . U وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
codress procedure U روش ذکر گیرندگان به صورت رمزی روش رمز کردن کلیه پیام
all U کلیه
all- U کلیه
reins U کلیه ها
kidneys U کلیه
kidney U کلیه
cross examination U به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
resources U منابع
sources U منابع
entireforce U کلیه قوا
all arms U کلیه نیروها
all men U کلیه مردم
reniform U شبیه کلیه
reniform U کلیه مانند
renal gravel U حصات کلیه
renal gravel U ریک کلیه
nephroptosis U کلیه متحرک
nephralgia U قولنج کلیه
floating kidney U کلیه متحرک
all hands U کلیه پرسنل
paranephric U مجاور کلیه
renal U وابسته به کلیه ها
renal calculus U ریگ کلیه
entireforce U کلیه نیرو
economizing U صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
allotments U منابع اختصاصی
complementary resources U منابع مکمل
economic resources U منابع اقتصادی
military resources U منابع نظامی
unused resources U منابع بیکار
control of resources U کنترل منابع
control of resources U نظارت بر منابع
natural sources U منابع طبیعی
scarce resources U منابع کمیاب
allotment U منابع اختصاصی
resource sharing U اشتراک در منابع
human resources U منابع انسانی
meanest U منابع درامد
fixed inputs U منابع ثابت
sourcing U منابع یابی
fixed resources U منابع ثابت
meaner U منابع درامد
mean U منابع درامد
natural resources U منابع طبیعی
sources law U منابع حقوق
resource allocation U تخصیص منابع
revenue sources U منابع درامد
resource endowment U منابع طبیعی
resource deallocation U بازستانی منابع
allocation of resources U تخصیص منابع
overhead U منابع حاشیهای
ornis U کلیه مرغان یک سرزمین
reins U محل کلیه در بدن
tenantary U کلیه مستاجرین یک ملک
paranephros U غده روی کلیه
against all risks U در براب کلیه خطرات
azoth U علاج کلیه دردها
efficient allocation of resources U تخصیص کارای منابع
software resources U منابع نرم افزار
conservation programs U برنامههای حفافت منابع
unused resources U منابع استفاده نشده
inputs U عوامل تولید منابع
misallocation of resources U تخصیص نادرست منابع
sourcing of suppliers U یافتن منابع فروش
exhaustable resources U منابع تمام شدنی
nonrenewable resources U منابع تمام شدنی
conservation U حفظ منابع طبیعی
optimum allocation of resources U تخصیص مطلوب منابع
conservationist U طرفدارحفظ منابع طبیعی
conservationists U طرفدارحفظ منابع طبیعی
depletion U کاهش منابع طبیعی
resources U منابع اماد ذخایر
hardware resources U منابع سخت افزاری
chronic renal failure [CRF] U نارسایی مزمن کلیه [پزشکی]
chronic kidney failure [CKF] U نارسایی مزمن کلیه [پزشکی]
all available U کلیه توپخانه حاضر به تیر
the total population U تمامی نفوس کلیه جمعیت
The ship and all its crew were lost . U کشتی با کلیه سر نشینانش گه ( مفقود ) شد
the t. population U کلیه جمعیت همه مردم
demesne U کلیه زمین مایملک یک شخص
Chronic kidney disease [CKD] U نارسایی مزمن کلیه [پزشکی]
nephrolith U سنگ کلیه [پزشکی] [بیماری]
chronic renal disease [CRD] U نارسایی مزمن کلیه [پزشکی]
kidney stone [Calculus renalis] U سنگ کلیه [پزشکی] [بیماری]
renal calculus [Calculus renalis] U سنگ کلیه [پزشکی] [بیماری]
syngraph U سندی که به مهر و امضا کلیه
calix U کاسه گل
chalice U کاسه
in a lump sum U یک کاسه
bowls U کاسه
sockets U کاسه
chalices U کاسه
bowl کاسه
skull U کاسه سر
skulls U کاسه سر
socket کاسه
craniums U کاسه سر
calyx U کاسه گل
cranium U کاسه سر
crania U کاسه سر
calycle U کاسه گل
lump sums U یک کاسه
lump sum U یک کاسه
mazard U کاسه
pappus U کاسه گل
messmate U هم کاسه
drinking cup U کاسه
cotyla U کاسه
cupule U کاسه
stockpiles U پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpiled U پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpiling U پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
stockpile U پر کردن انبار اجناس موجود در انبار
adrenal U مشتق از غده یا ترشح غددفوق کلیه
nephrosis U بیماری کلیه که بیشترلولههای کلیوی را مبتلامیکند
flora U کلیه گیاهان یک سرزمین گیاه نامه
avifauna U کلیه مرغان یک سرزمین پرندگان یک ناحیه
To sweep the board . U کلیه موانع واشکالات را از سر راه برداشتن
adrenocortical U وابسته به قشر غدهء فوق کلیه
tenantry U اجاره داری کلیه مستاجرین یک ملک
fauna U کلیه جانوران یک سرزمین یایک زمان
mobility U انتقال اسان منابع تولید
nonrenewable resources U منابع غیر قابل تجدید
economic mobilization U بسیج منابع اقتصادی باصرفه
production resource planning U برنامه ریزی منابع تولید
gathered U دریافت داده از منابع مختلف
water utilization project U پروژه بهره برداری از منابع اب
gather U دریافت داده از منابع مختلف
bituminous paint U رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
minion U کاسه لیس
cat's paw U کاسه لیس
toady U کاسه لیس
fawner U کاسه لیس
kneepan U کاسه زانو
lickspittle U کاسه لیس
knee pan U کاسه زانو
knee cap U کاسه زانو
eye sockets U کاسه چشم
puppet U کاسه لیس
kegler U کاسه ساز
suck-up U کاسه لیس
bootlicker U کاسه لیس
glene U کاسه چشم
glene U کاسه مفصل
A bowl hotter than the soup it contains. <proverb> U کاسه از آش گرمتر.
flower cup U غلاف کاسه گل
oil seal U کاسه نمد
yes-man U کاسه لیس
eye socket کاسه چشم
eyehole U کاسه چشم
seal U کاسه نمد
seals U کاسه نمد
brainpan U کاسه مغز
hard shell U کاسه دار
kiss-ass [American E] U کاسه لیس
kneecap U کاسه زانو
porringer U کاسه اش خوری
cup seal U بوبند کاسه
lickspittle U کاسه لیس
corolla U جام گل کاسه گل
scal U کاسه نمد
patellae U کاسه زانو
bowl U کاسه رهنما
sockets U کاسه بندگاه
turtleback U کاسه پشت
dipper stick U کاسه بیل
patella U کاسه زانو
loricate U کاسه دار
arse-licker U کاسه لیس
ass-kisser [American E] U کاسه لیس
brown-noser U کاسه لیس
scutum U کاسه زانو
kneecaps U کاسه زانو
husk U غلاف یا کاسه گل
ball bearing U کاسه ساچمه
ball bearings U کاسه ساچمه
doormat U کاسه لیس
stuffing box U کاسه نمد
socket کاسه چشم
Recent search history Forum search
2New Format
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1The present situation in Afghanistan is quite problematic. The country has very little in the way of existing infrastructure, and no real prospects for economic growth aside from the illegal drug trad
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com